تکامل آگاهی
از دنکیشوت تا فاوست
مطالعه زندگی بشر در طول تاریخ نشان می دهد که هموار تکامل آگاهی درانسانها سه مرحله داشته است. آگاهی اولیه یا ساده،آگاهی پیشرفته یا مدرن و سرانجام آگاهی روشنگر و یا فراآگاهی. بگذارید این سه سطح را با یک مثال شرح دهیم: انسانی که در آگاهی اولیه به سر می برد، یا همان انسان ساده، شب هنگام که از سر کار به منزل برمی گردد، فارغ از تمام اتفاقات جهان، بی خبر از مشکلات و پیچیدگی های زندگی، از همسرش می پرسد: شام چه داریم؟ اما، فردی که در آگاهی پیشرفته قرار دارد، انسان مدرن، زمانی که به خانه می رسد، آنقدر ذهن اش درگیر مسائل مختلف است و سردرگم پیچیدگی های زندگی است که حتا گرسنگی خود را فراموش کرده است. و اما آن کس که به مرحله فراآگاهی رسیده است، انسان روشن، او نیز وقتی شب وارد خانه می شود می پرسد: شام چه داریم؟ انسان ساده و انسان روشن از بسیاری جهات شبیه هم هستند. نگاه هر دو به مسائل ساده و صریح است و هیچکدام زندگی را پیچیده نمی دانند. تفاوت آن ها در یک چیز است: انسان روشن به موقعیت خود و جهانی که در آن به سر می برد آگاه است ولی انسان ساده از همه چیز بی خبر است. این سه مرحله از آگاهی در مسائل جزئی نیز وجود دارد. بازی فوتبال یا بازیگری سینما را در نظر بگیرید. از نظر انسان ساده توپ را وارد یک دروازه هفت و نیم متری کردن، یا نقش پدرخوانده را بازی کردن کار راحتی است که از هر کس بر می آید. انسان ساده هر کاری را راحت می داند چون نه تجربه و نه دانش آن کار را دارد. از نظر انسان ساده، همه چیز همانقدر راحت است که توسط خبره های آن عرصه ها اجرا می شود. اما کافی است یک بار او را به یک زمین بازی ببرید و از او بخواهید توپ را به سمت دروازه شوت بزند. یا یک دوربین جلوی او قرار دهید و بخواهید یک دیالوگ بیست کلمه ای بگوید. آن وقت است که احتمالن چشم اش به روی حقیقت باز می شود. حالا که نسبت به این مقولات آگاهی پیدا کرده، بازی فوتبال و بازیگری سینما به نظرش کاری سخت و پیچیده می آید. اما اگر سال ها، هر روز تمرین کند و بصورت علمی و عملی خودش را در هر کدام از این عرصه ها به روز نگه دارد، به جایی می رسد که دوباره پیچیدگی بازی فوتبال یا بازیگری سینما یا هر کاری که سال ها برایش زحمت کشیده در نظرش از بین می رود و انجام آن برایش سهل و ساده می گردد. بدیهی است که گذار از مرحله آگاهی اولیه تا آگاهی پیشرفته و سپس رسیدن به فراآگاهی کاری سخت، دشوار و جانفرساست.
اما در حالی که بی خبری مطلق با خود بی خیالی و شادی کودکانه همراه دارد و کسب دانش و آگاهی منجر به ظهور انسان مدرن می گردد که دائم از اضطراب رنج می برد و در ترس و لرز زندگی می کند، چه نسخه شفابخشی می تواند انسان مدرن را تا مرزهای فراآگاهی بالا بکشد و آن نگاه ساده به زندگی و شادی متعاقب اش را به او بازگرداند؟
پاسخ به این سوال کار بسیار سخت و حتا نشدنی است. تنها می توانیم در موردش نظریه پردازی کنیم. اعتقاد عمومی بر این است که مطالعه کتاب، تماشای فیلم و تئاتر و به طور کل گام برداشتن در مسیر کسب دانش می تواند راهگشا باشد. اما توجه داشته باشید که کتاب خواندن و تماشای فیلم و تئاتر و هر نوع روش کسب علم تنها انسان مدرن را از انسان ساده متمایز می کند، آنچه که انسان روشن را بوجود می آورد، نه لزومن کسب دانش، بلکه رسیدن به خردمندی است. خرد، دانش به همراه بینش استفاده درست از دانش است. اگر دانش را به یک کتاب فرهنگ لغات تشبیه کنیم، خرد را می توانیم دیوان شعر بنامیم. دانستن تمام لغات عالم نیز نمی تواند از شما یک شاعر بسازد اگر بینش و توانایی استفاده درست از کلمات را نداشته باشید. اما چطور می شود صاحب بینش شد؟ اگر تحقیق و مطالعه و کسب دانش کافی نیست، پس چه کار باید کرد؟
برای دستیابی به بینش و طی مراحل تکامل آگاهی چه باید کرد؟
یک راه رسیدن به بینش، کسب تجربه است. به اعتقاد رابرت جانسون همه انسان ها سه مرحله تکامل آگاهی را در سه دوره زمانی زندگی شان طی می کنند. کودکی مان، دوران شادی از سر بی خیالی، در آگاهی اولیه سپری می شود، دوران جوانی برای مان آگاهی پیشرفته به همراه دارد و ما را با دوراهی های بسیارِ تصمیم گیری مواجه می کند. و سرانجام دوران پیری که در آن انقدر تجربیات زیسته برای خود اندوخته ایم که صاحب بینش شده ایم و احتمالن به فراآگاهی رسیده ایم. اما کسب تجربه تنها راه رسیدن به بینش و فراآگاهی نیست. راه هایی، هرچند مشکل، وجود دارد که این مسیر را با سرعت بیشتر طی کنیم. یک راه، تفکر انتقادی است. همواره باید یاد بگیریم که هر چیز را از زوایای مختلف ببینیم و تحلیل و بررسی کنیم. هیچ چیز همیشه آنطور نیست که به نظرمان می رسد. برای داشتن تفکر انتقادی باید در حوزه های مختلف دانش کسب کرد. توجه کنید: شما اگر می خواهید یک مهندس خوب باشید می توانید در کلاس های رشته مورد نظرتان شرکت کنید، کتاب های آن را بخوانید و در کارهای عملی نیز شرکت کنید تا در آن رشته بخصوص صاحب تخصص شوید. درمورد پزشکی و سایر رشته های علمی دیگر نیز به همین ترتیب است. اما با طی هرکدام از این مسیرها شما نهایتن می توانید یک مهندس خوب، یک پزشک خوب، یک خلبان خوب و یا حتا یک مخترع یا باستان شناس خوب شوید. اما هیچکدام از این ها از شما یک انسان خردمند نخواهد ساخت، برای به دست آوردن بینش و خردمند شدن، شما باید همزمان چند رشته را دنبال کنید. این چیزی است که به شما قدرت تفکر انتقادی می دهد. خرد و بینش در جایی مابین فواصل علوم مختلف قرار گرفته است. تنها راه مطالعه و کسب دانش که می تواند بینش را در ما بوجود آورد همین است. باید گستره مطالعاتی را به یک یا دو حوزه محدود نکرد و به همه حوزه های علم سرک کشید. اما حاضرید بهای آن را بپردازید؟ شاید فکر کنید کسب خرد و رسیدن به فراآگاهی به چه درد می خورد؟ اصلن به زحمت اش می ارزد؟ آن هم وقتی که خروجی فکری و اخلاقی اش با انسان ساده یکی است. می شود با ندانستن و نفهمیدن خوش و خرم زندگی کرد و نیازی نیست مسیر سخت رسیدن به فراآگاهی را طی کرد. چرا باید بار دانش را به دوش کشید؟ جواب این سوال را باید درخودمان جستجو کنیم. جدا از اینکه کسب دانش برای بسیاری از ما لذت و قدرت به همراه دارد، انسان ساده بودن خطرناک نیز هست. شادی و بی خیالی انسان ساده دائم در معرض تهدید است. هر اتفاق ساده ای، مثل دیدن یک صحنه از یک فیلم یا حتا خواندن یک جمله روی یک دیوار، می تواند جرقه ای باشد که چشم انسان ساده را به روی حقیقت باز کند و خوشی و بی خیالی را از او بگیرد. جایگاه انسان ساده بسیار متزلزل است، در حالی که هیچ چیز نمی تواند جایگاه انسان خردمند را، کسی که به فراآگاهی رسیده است را، به خطر بیاندازد. و برای طی مسیر تکامل آگاهی و رسیدن به فراآگاهی راه سختی در پیش است که می باید بهای آن را پرداخت کرد.
دکتر رابرت جانسون، روانشناس یونگی، مراحل تکامل آگاهی را با استفاده از سه شخصیت داستانی ماندگار در تاریخ ادبیات برایمان بازگو می کند. دن کیشوت نماینده انسان ساده، هملت نماینده انسان مدرن و سرانجام فاوست نماینده انسان روشن است. گرچه برای خواندن کتاب تکامل آگاهی نیاز نیست حتمن این سه کتاب را خوانده باشید، اما اگر خوانده باشیدشان بهتر است. هم به این خاطر که کتاب های جذابی هستند که هر سه از شاهکارهای تاریخ ادبیات اند، و هم به این خاطر که مرور مکاشفه گرانه شان در کتاب تکامل آگاهی لذت دوباره ای برایتان خواهد داشت.
برگردان فارسی کتاب تکامل آگاهی از دنکیشوت تا فاوست توسط فرزانه سلامی انجام شده و نشر حریر آن را منتشر کرده است.
مطالعه بیشتر
چرا باید کتاب بخوانیم؟
چرا باید کتاب بخوانیم؟ تا به حال کتاب فلسفی خوانده اید؟ به این فکر کرده اید که چرا کلام فیلسوفان اینقدر مغلق و پیچیده است؟
روناک
روناک و تو رسیدی در یک غروب اردیبهشتی، که خبری از گرما نبود وجود من یخ بسته بود ثانیهها دور گردنم میپیچیدند و زمان سر
مشاعر
مشاعر روی صندلی مینشینی و لپتاپ را روی میز میگذاری. پیشتر هم همینجا نشستهبودی. اما الان اینجا چهکار میکنی؟ هیچ ایدهای نداری… صندلی و میز