چرا باید کتاب بخوانیم؟

تا به حال کتاب فلسفی خوانده اید؟ به این فکر کرده اید که چرا کلام فیلسوفان اینقدر مغلق و پیچیده است؟ فیلسوفان به عمد از چنین زبانی استفاده می کنند یا ماهیت گفته هاشان این پیچیدگی را ایجاب می کند؟ چطور می شود از یک کتاب فلسفی سر درآورد؟ اصلن سر درآوردن چیست؟ فهمیدن چیست؟ تفکر چیست؟

مهمترین ابزار تفکر کلمه است. بدون “کلمات” ما قادر به اندیشیدن نیستیم. باورش برایتان سخت است؟ اما کمی فکر کنید. ما بدون کلمات قادر به اندیشیدن هدفمند نیستیم…

همین الان چشم هایتان را ببندید، و یا اگر دوست دارید با چشم باز، به یک موضوع خاص فکر کنید، بدون اینکه از هیچ کلمه ای در ذهنتان استفاده کنید. توانستید؟

ادامه مطلب >>>

معرفی کتاب

بررسی و نقد کتاب

هایپاتیا دانشنامه کتاب است. جایی برای معرفی، بررسی و نقد کتاب‌های فلسفی و علمی، کتاب‌های روانشناسی و اجتماعی، تحلیل و همچنین بررسی رمان و داستان کوتاه و نمایشنامه. خلاصه کتاب‌ها را در هایپاتیا بخوانید و درباره کتاب‌ها نظر بدهید. این سایت محفلی برای شماست، اگر علاقه‌مند کتاب خواندن هستید.

روایت و داستان کوتاه

مقاله، روایت‌ها و داستان‌های کوتاه نویسندگان غیرمعروف را می‌توانید در اینجا بخوانید. اگر شما هم مقاله، روایت یا داستان کوتاه جذابی نوشته‌اید و نتوانسته‌اید جایی برای انتشارش پیدا کنید آن را برای ما بفرستید تا ما آن را به همراه پروفایل خودتان در سایت منتشر کنیم و بتوانید نقد و نظر دوستداران کتاب را درباره‌اش بفهمید.

روایت و داستان کوتاه

مقاله، روایت‌ها و داستان‌های کوتاه نویسندگان غیرمعروف را می‌توانید در اینجا بخوانید. اگر شما هم مقاله، روایت یا داستان کوتاه جذابی نوشته‌اید و نتوانسته‌اید جایی برای انتشارش پیدا کنید آن را برای ما بفرستید تا ما آن را به همراه پروفایل خودتان در سایت منتشر کنیم و بتوانید نقد و نظر دوستداران کتاب را درباره‌اش بفهمید.

بررسی و نقد کتاب

هایپاتیا دانشنامه کتاب است. جایی برایمعرفی، بررسی و نقد کتاب‌های فلسفی و علمی، کتاب‌های روانشناسی و اجتماعی، تحلیل و بررسی رمان و داستان کوتاه و نمایشنامه. خلاصه کتاب‌ها را در سایت هایپاتیا بخوانید و درباره کتاب‌ها نظر بدهید. این سایت محفلی برای شماست، اگر علاقه‌مند کتاب خواندن هستید.

معرفی کتاب

پیشنهاد برای خواندن

ترس من
روایت

ترس

ترس تو از چیزی نمی‌ترسی. دستت را به تخته‌سنگ جلوی دهانه غار می‌گیری و خودت را در شیب کوه بالا می‌کشی. می‌ایستی و لحظه‌ای به

ادامه مطلب »
رووناک
دل‌نوشت

روناک

روناک و تو رسیدی در یک غروب اردیبهشتی، که خبری از گرما نبود وجود من یخ بسته بود ثانیه‌ها دور گردنم می‌پیچیدند و زمان سر

ادامه مطلب »
داستان کوتاه خلع
داستان کوتاه

خلع

خلع دیرووز… دیروز با بابام رفتیم سر کار… صبح رفتیم. بابام گفت بعدش می‌ریم شهربازی. جمعه‌ها همیشه می‌ریم شهربازی دیگه. دیگهه؟ باغ‌وحشم می‌ریم. بعد پیش

ادامه مطلب »