اختگی

اختگی زن دستش را روی زانو میگذارد و بلند میشود. به سختی کمر راست میکند. گوشه ابروی راستش شکافته است؛ اما نه آنقدر که زنده نماند. کسی اطرافش نیست. یک قدم جلو میرود، تلو میخورد و میافتد. زنیکه هرزه. عابرینی که نزدیکش هستند به سمتش میروند. نه سریع، نه باشتاب؛ مردد. دختری زیر بغلش را […]
آواتار

آواتار ۲۶۹ درجه. اتاق باید سرد باشد، این را از دیوارهای بخارگرفته دورتادورم میتوانم بفهمم، اما من سردم نیست. سرم درد میکند. یخ. هیچ چیز مثل یخ نمیتواند سردردم را کم کند. این اواخر سردردم زیاد شده است. مواقعی که خیلی درگیر کار هستم و دائم مجبورم از مغزم کار بکشم سردردهایم بیشتر هم میشود. […]
مینوتور

مینوتور از دالاناش خارج شد. در میان هیاهو داشتم به اتفاقات داستانی که قصد داشتم بنویسم فکر میکردم… مقابل جمعیت ایستاد… دهان باز کرد و در لحظهای کوتاه تمام زنان و مردان و کودکانی را که با جیغ و فریاد در انتظار بودند یکجا بلعید. تا جایی که میتوانستم به سرعت حرکت کنم و به […]