هدیه

دوست‌داشتم به تو یک هدیه دهم

هدیه‌ای خاص، پر ارزش، در خور شان خواص

هرچند که در محضر تو ناقابل

مثل یک جلد نفیس، از کتاب حافظ

که در ابتدای آن به خط خود بنویسم

دنیا وفا ندارد، ای نور هر دو دیده

بازآ که توبه کردیم، از گفته و شنیده…

و در کنار هدیه

دوست‌داشتم به تو گل بدهم

شاخه‌ای رز، قرمز

شاخه‌ای ارکیده، شاخه‌ای آلاله

که بدانی حسم، که بفهمی شورم

به تو تغییر نکرده‌ست هرگز

تو بگو یک لحظه

تو بگو هر لحظه

که تو دوری از من

ذره‌ای کم نشود از این حس

که دلم می‌خواهد

من تو را… سفت… در آغوش کشم… جانانه

ولی افسوس…

که تو، خیلی دوری از من

دوری‌ای خودخواسته

که دگر فاصله‌ها کم نشود

به گل و خط و کتاب و… سوسه

ولی دوری را چه باک است شاعر

که رود شعر به هر جا که بخواهد شاعر

که رسد شعر به دست آن که خواهد شاعر

که کند شعر روا، حاجت و هر نیت و قصد شاعر

که بدانی حسم، به تو تغییر نکرده‌ست هرگز

که بدانی دل من، باز هم آنجاست هنوز

درست همانجاست هنوز، در گوشه‌گوشه آن خانه

گاه در قلب اتاق، گاه روی کاناپه

گه‌گاه پشت میز و گاهی هم…

در آشپزخانه

که اگر دور نبودم از تو

در شب تولدت کیک‌پزی می‌کردیم

همدلی می‌کردیم، همسری می‌کردیم

ذهن‌ها‌مان را رها می‌کردیم

از نومیدی و از غربت و تنهایی و از کسالت و از غصه

ولی افسوس…

که تو، خیلی دوری از من…

گرچه صد شکر که شعر

می‌رساند دل و ذهن و جان‌مان را به هم

پس برایت چند خطی، شعر می‌بافم وشعر

با تارهایی از گل، با پودهایی از جان

که دهم هدیه به تو

آنچنان هدیه که می‌داد به شاخه نباتش حافظ

در روز تولدت بخوانش از حفظ

مطالعه بیشتر

رووناک
دل‌نوشت

روناک

روناک و تو رسیدی در یک غروب اردیبهشتی، که خبری از گرما نبود وجود من یخ بسته بود ثانیه‌ها دور گردنم می‌پیچیدند و زمان سر

ادامه مطلب »
داستان کوتاه آواتار
داستان کوتاه

آواتار

آواتار ۲۶۹ درجه. اتاق باید سرد باشد، این را از دیوارهای بخارگرفته دورتادورم می‌توانم بفهمم، اما من سردم نیست. سرم درد می‌کند. یخ. هیچ چیز

ادامه مطلب »
دلتنگی
دل‌نوشت

ضجر

ضجر دلم برایت تنگ شده دلم که پر از غصه و دلهره و تردید است برایت تنگ شده بیش از همه دلم برای تو تنگ

ادامه مطلب »
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها